به بهانه 25 اسفند سالروز شهادت شهید مهدی باکری منتشر می شود:

۲۰ خاطره کوتاه و خواندنی از شهیدان باکری 

شنبه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۱۲
20 خاطره کوتاه و خواندنی از شهیدان باکری در شماره 117 ام نشریه شاهد یاران آمده است که در ادامه به بهانه چهلمین سالروز شهادت شهید مهدی باکری آن را می خوانیم.

20 خاطره خواندی از شهیدان باکری 

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ به مناسبت چهلمین سالروز شهادت شهید مهدی باکری مجموع 20 خاطره از زبان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، محسن رضایی، سردار سرلشکر سید یحیی (رحیم) صفوی، صفیه مدرس همسر شهید مهدی باکری و... که در شماره یکصد و هفدهمین ماهنامه شاهد یاران به همت گروه مجلات شاهد منتشر شده ، می خوانیم که در ادامه آمده است. 

ویژگی بارز شهید حمید باکری از زبان همسر ایشان


مرد عمل بود و رضای الهی برایش مهم بود؛ برای پیروزی درجنگ تلاش می‌کرد ومی گفت اگر بنده را از در بیرون کنند از پنجره وارد میشوم. همیشه میگفت من فقط یک بسیجی هستم (راوی خانم فاطمه چهل امیرانی همسر شهید ص 14)

عزیمت به خارج و تزکیه نفس

در نوشته هایش خواندم برای فرار ازگناه با خواندن قران، نماز، مطالعه و ورزش خود را مشغول می کردم و با تجزیه وتحلیل نقاط ضعف وقوت وشناخت آنها درمحیط خارج بتوانم خود را کنترل کنم (راوی: پسردایی شهید حمید باکری ص۶)


شهیدان باکری از زبان شهید سردار سلیمانی 


مدیریت، اخلاق وایثار شهید حمید باکری نسبت به مهدی همانند حضرت عباس (ع) نسبت به امام حسین (ع) بود. به هرحال این دو اسطوره آذری زبان،غریب وگمنام به شهادت رسیدند(راوی: سردار سلیمانی ص ۶۰)

تاثیرگذاری نشر افکار حمید باکری


فرماندهی آگاه، بابصیرت، باکرامت، مقاوم، باایمان، شجاع و بادرایت عملکرد این شهید باعث شده تا نفوذ معنوی آن فراموش نشود(راوی:حاج محمد حبیب الهی ص ۲۹)

توانایی وهوش نظامی شهید حمید باکری


حمید آقا نخبه نظامی بود جسارت وهوش نظامی اش را خیلی ها دیده بودند. نبض لشکر عاشورا در دستان حمید باکری بود و بینش نظامی وی درعملیات ها بسیار موثر بود و نظراتش همیشه مشکل‌گشا بود(راوی:محمدعلی قهرمانی ص۵۲)

مهریه ام یک جعبه سیب بود


مهریه بنده یک جلد کلام الله مجید ویک اسلحه کلت بود مراسم عقدمان یک جعبه سیب ازباغ خانه پدری آقا مهدی ویک جعبه شیرینی ویک آینه خیلی ساده آقا مهدی می گفت دنیا مثل شیشه ای می ماند که یک دفعه می بینی از دستت افتاد وشکست 
راوی صفیه مدرس همسر شهید مهدی باکری ص ۲۱)

مدیریت شهید مهدی باکری 


اصول مدیریت آقا مهدی کادر سازی بود نیرو شناس وآدم شناس بود وهمیشه فکر آینده را می کرد؛ اصول مدیریت نوشته شده توسط آقا مهدی امروز دردانشگاه امام حسین (ع) جزو واحد درسی است واساتید تدریس می‌کنند.
(راوی عبدالرزاق میراب ص ۷۱)

رابطه آقا مهدی با همه نیروها عاشق و معشوق بود


فرماندهی دو نوع است یک نوع فرماندهی بر قلب هاست ونوع دوم هم سازمانی است وقتی یک فرمانده به قلب ها فرماندهی می کند حرف او بر قلب می نشیند و رزمنده عمل می کند؛ رابطه آقا مهدی با همه نیروها ورزمنده ها رابطه عاشق و معشوق بود. 
(سردار مصطفی مولوی ص ۳۹)

واکنش شهید مهدی به خبر شهادت برادرش حمید


حمید باکری درعملیات خیبر به شهادت رسید من تماس گرفتم با آقا مهدی که برای مراسم نمی آیید گفت نه نمی آیم چون هنوز صدام هست. 
(راوی سید کاظم میروند ص ۶۲)

لحظه شهادت مهدی باکری


در عملیات خیبر لشکر عاشورا به فرماندهی آقا مهدی چنان جنگید که همه اهداف تعیین شده با موفقیت به دست آمد ودوتن از نزدیک ترین نیروهای خود یعنی آقا حمید ومعاونش آقا مرتضی یا غچیان به شهادت رسیدند وخود آقا مهدی از ناحیه پيشاني مورد اصابت تیر قرار گرفت وهنگام انتقال به پشت دجله قایق حامل پیکر مجروح ایشان توسط نیروهای عراقی با آرپیجی  زده شد وآقا مهدی در دجله افتادند.
(راوی اسماعیل جبارزاده ص۶۷)

دیدار شهید مهدی باکری با حضرت امام(ره)


من دردیدارهای که با رهبری داشتم دیدم که ایشان در ارتباط با معرفی شخصیت شهید مهدی باکری اصرار دارند حتی به این تعبیر فرمودند که آقا مهدی قبل از عملیات بدر خدمت امام آمده بودند وآرزوی شهادت کردند ودر سفر مشهد هم از امام رضا (ع) طلب شهادت کردند از لبان مهدی هرچه در آمد من درسر رسیدم نوشتم حضرت آقا می گفت هنوز هم این سررسید را دارم می گفتند خیلی از فرماندهان لشکر بودند اما من هرچه از دهان آقامهدی بیرون آمد آنها را نوشتم.
(راوی بهزاد پروین قدس ص 53)

خاطره شهید داوودی از شهید مهدی باکری

درعملیات والفجر یک جلسه ای بود به جهت ۵ روز مانور همه مسئولان وگروهان خسته بودند در این جلسه شهیدنیک پیران، شهید محمد صادق فعلی آذری وشهید مهدی داوودی هم بودند آقا مهدی روبروی من نشسته بود با وجود تمام  خستگی با تامل ودقت وظرافت به همه حرفها گوش می داد و روحی قوی داشت وجسمش تابع روحش بود به من اشاره کرد که به بغل دستی وبه بچه ها بگویند نخوابند نفر بغل دستی من مهدی داودی بود وبه زبان آذری می گفت کیم کی مدی یعنی کی به کیه بعد ازجلسه آقامهدی شهید داودی را صدا زد وگفت این جمله روشما به دهان بچه هاانداختید کیم کی مدی؟ وگفت این کارهارو نکنید شهید داودی همان لحظه زیر لب آرام دوباره تکرار کرد شهید باکری دوید دنبالش آقا مهدی باآن شکوه وعظمت با بچه ها راحت بود ومزاح لحظه ای هم داشتند.
(راوی بهزاد پروین قدس ص 52)

فقدان شهید مهدی باکری اشک محسن رضایی را درآورد

آن زمان من راوی قرارگاه خاتم بودم ودرجمعی سه چهارنفره که فرمانده عملیات محسن رضایی هم حضور داشتندروضه خواندم آقای رضایی درآن محفل گریه کردند درطول سالیان آشنایی با ایشان نمونه اش را ازایشان ندیده بودم گمان دارم که عامل عمده اشک آقای رضایی خلاء ناشی از فقدان مهدی باکری 
(راوی سردار محسن رشید ص 30 )

مراقبت از بیت المال به سبک شهید مهدی باکری 


به نظر من آقا مهدی دو سه ویژگی مهم  داشت یکی از ویژگی ها جدیتش در کار بود ویژگی دیگرش اهتمامی بود که درحفظ بیت المال داشت؛ همیشه دنبال راهی بود که هزینه ها را کم کند در خصوص تاکید آقا مهدی برای حفظ بیت المال خاطره ای ازهمسرش شنیدم که برای خرید خانه لیستی را به اوسفارش دادم چون زیاد بود گفت برام بنویس از خودکاری که درجبیب لباسش بود خواستم استفاده کنم اما ایشان مانع شدند (راوی سردار آقا کیشی ص 33)

آقا مهدی گفت مرا نصیحت کن!


شهید جعفری گفتند آقامهدی دست من رو گرفت و رفتیم پشت خاکریز و گفت که من را نصیحت کن شهید جعفری به آقا مهدی گفت که من شمارو نصیحت کنم؟ آقامهدی خیلی اصرار به این کارداشتند ومن هرکاری کردم نتوانستم از دست آقا مهدی فرار کنم شروع کردم از قیامت گفتن ونصایح این گونه و آقا مهدی بلندبلند گریه می کرد. 
(راوی علی اکبر جمشیدیان ص ۴1 )


محسن رضایی با خبر شهادت آقامهدی زمین خورد 


در سال ۸۷ آقای محسن رضایی درمراسم شهید باکری گفتند من دو بار روی زانوهایم زمین خوردم اولین بار زمانی که خب شهادت شهید باکری را به من دادند وباردیگر زمانی که خبر رحلت امام خمینی (ره) راشنیدم وگفتند بین موفقیت عملیات بدر و بقای آقای باکری بقای آقای باکری را می خواستم. مطلب مهم دیگر که گفتند کرامت آقای باکری کرامت قابل وصفی است. بعد ازعملیات خیبرازفرماندهان خواستیم نظر خود را درخصوص نرسیدن به اهداف بررسی کنند هرکدام از فرماندهان نیم ساعت تا چهل دقیقه صحبت کردن نوبت به آقای مهدی باکری رسید؛ در یک جمله گفتند اگرما فرماندهان لشکر بیشتر تلاش می کردیم نتیجه بهتر بود.
(راوی رضا لطفی)

لحظه شهادت مهدی باکری چه گذشت


خاطره ای که بنده درعملیات بدر بعد از شهادت آقای مهدی دارم ایشان آن سوی رود بودند من هم به ایشان پیوستم من می توانم با صدای بیسیم هایی که بین شهید کاظمی وشهید باکری رله می کردم بگویم که چه گذشته است احمد کاظمی می‌گفتند که آقا مهدی بیا اینجا آقا مهدی درپاسخ گفتند اگر می خواهید با هم باشیم تو بیا اینجا دراین لحظه احمد کاظمی تصمیم گرفتند بروند و درکنار آقا مهدی باشند که درهمان موقع آقا مهدی به شهادت رسیدند.

شهادت حمید باکری حال آیت اله مروج را تغییر داد


وقتی عملیات خیبر تمام شد من رفتم و به  ایشان گفتم که عملیات تمام شده و حمید آقا هم به شهادت رسیده خوب است به ارومیه برگردید وبه خانواده‌اش سر بزنید ایشان گفت که من یک چیزی برای خانواده حمید نوشتم و فرستادم. 
در عملیات خیبر تعدادی از رزمندگان اردبیل شهید ومفقود شده بودند همان موقع امام جمعه اردبیل آیت اله مروج با جمعی از افرادیکه بستگان آنها در عملیات شهید شده بودند آمدند ببیند چرا فرزندانشان در عملیات شهید شده اند بی خبر بودند که حمید باکری هم شهید شده و پیکر اوهم مفقود شده وقتی فهمیدند روحیاتشان عوض شد و رفتار وحالات آقا مهدی خیلی تاثیر گذار بود وباآرامش برگشتند.
(راوی سردارحسین علایی ص ۲۸و۲۹)

آقامهدی بیش از همه اصرار به شستن ظرفها داشت

درسال 6۳ما یک سفر خانوادگی به اتفاق آقا مهدی وخانواده ایشان به لبنان رفتیم خانه ای درسوریه گرفتیم وقرار شد خانم ها آشپزی  کنند ومردها ظرفهارو بشویند. آقامهدی بیش ازبقیه داوطلب شستن ظرفها بود اصلا کسی باور نمی کرد که همان فرمانده پر صلابتی باشد که عراقی ها را بارها وبارها منهدم کرده وشکست داده بود.
(راوی سید یحیی صفوی ص ۲۴ )

ماجرای کنسرو خالی کمپوت روی یخچال سنگر آقا حمید

داخل سنگر حمید آقا یک یخچال کوچکی بود معمولا کنسرو و نوشیدنی خنک داشت من بعد ازخوردن قوطی خالی روی یخچال می گذاشتم و برای بقیه سوال بود کی این نوشیدنی‌ها رو میخوره یک روز حمید آقا داخل سنگر بود بعد از کمی گفتگو موقع خداحافظی پرسیدم خوردنی اینجا پیدا نمیشه حمید آقا گفتند اگر چیزی هست بیارند به نظر کمپوت سیب یا گلابی آوردند به شوخی گفتم این چیه ما هرروز اینجا کمپوت گیلاس میخوردیم شصت حمید آقا خبر دارشد گفت پس سهمیه هرروز ما را شما می خوردی وهمگی زدند زیر خنده 
(راوی سردار جمشید نظمی ص ۴۲ )

توکل حمید آقا باعث شجاعتش شد 


در تنگه سان واپا شدیدا زیر آتش دشمن بودیم واز طرفی باران شدید می‌آمد وسیل چادرها رو از بین برده بود زیرمان دوتا جعبه چوبی مهمات گذاشتیم ونشستیم آقا مهدی به حمید آقا بسیم زد گفت مهدی مهدی حمید حمید آقا جواب داد حمید حمید مهدی به گوشم؛ آقامهدی پرسید موقیعتون چطوره حمید؟ حمید آقا گفتند الحمدالله با رحمت دست داده ایم ورحمت هم شدیدا به ما رحمت رسونده یعنی زیر بارانیم من به حمید گفتم بگو وضیعت خوب نیست به من گفت داخل رحمتیم بعد از چند ساعت درهمان شب بارانی دشمن پاتک زده بود بدلیل باران وگل بودن حتی یک متر،نتوانسته بود جلوبیاید؛ توکل حمید آقا باعث شجاعتش شد. 
(راوی حاج محسن امیرنژاد ص ۱۸)

انتهای گزارش/ 

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده